می گویند : سـاده نیست . . .
گذشتن از كسى كه گذشته هایت را ساخته و آینده ات را ویران كـرده ...!!!
امـا من گذشتم . . .
***
دلت میخواد با یکی حرف بزنی ..... درد دل کنی
اونوقت یه چیزی ته دلت بهت میگه :
با اونی که اون بالاست حرف بزن
ناخود آگاه رو میکنی سمت آسمون
میگی خدایا ................
***
من آن بازیچه ای هستم
که میرقصم به هر سازت
تو میخندی به کبر آخر به این چشمان گریانم
خدایی ناخدایی
هرچه هستی غافلی یارب
که من آن کشتی بشکسته ای در کام طوفانم
توئی قادر توئی مطلق
نسوزان خشک و تر باهم
که من فریاد نسلی
عاصی و قومی
پریشانم
***کسی که نقطه اغاز هر چه پرواز است .....
تویی در سفر عشق خط پایانی .....
تویی بهانه ان ابرها که میگویند.....
بیا تاصاف شود این هوای ابری.....
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق ......
بیا که یاد تو ارامشی است طوفانی
***
سد کنم عبور نفس های تلخ بی تو بودن را
نفس الیاسی
سلام حال شما چطوره خوب هستید چه خبر؟
اینها شده كلماتی كه با هر بار دیدین همدیگر به كار می بریم
ولی نمی دانی چه عشق عظیمی پشت تك تك این كلماتی است كه من می گویم
نمی فهمم در چشمانت چه می گذرد
جرات عمیق شدن در چشممانت را ندارم
می ترسم
اری می ترسم در ان چیزی جز عشق ببینم
نمی دانم تو در چشمان من عشق را دیده ای یعنی این عشق سراسر در چشمانم هویدا است
نمی خواهم برایم عادی شوی
نمی خواهم برایت عادی شوم
نمی دانم به كجا میرویم به كجا میرسیم
من تو را از ان خود میدانم
و اگر روزی بیایی و خبری داشته باشی
بگویی عشق را یافتی من چطور ویران شدنم را پنهان كنم
و انوقت ....
نمی دانم كجا اوار خواهم شد ولی میدانم دیگر چیزی از من باقی نخواهد ماند
و جایی برای مرمت نمی ماند
كاش می توانستم به همین سادگی
كه كلمات روی برگه می ایند به تو بگویم دوستت دارم خیلی زیاد..
دلشاد